«پیروز ارجمند» آهنگساز و موسیقی دان در گفتگو با خبرنگار حوزه موسیقی " دیباچه" در خصوص ویژگیهای موسیقی فیلم کودک گفت: این ژانر از موسیقی ویژگیهای خاصی دارد که آن را از موسیقی بزرگسال متمایز میکند، عموما فیلمهایی که درباره کودک و نوجوان هستند، به این دلیل که مخاطب عام وبزرگسال هم دارند میتوانند، پارامترهای موسیقی کودک را نداشته باشند. اما فیلمهایی که برای کودک و نوجوان هستند، باید حاوی مولفههای موسیقی کودک باشند. به عنوان مثال وقتی صحبت از موسیقی فیلمی موزیکال نظیر «اشکها و لبخندها» و یا فیلم «دزد عروسکها» که ساخت ایران است میکنیم، قطعا در این فیلمها، مولفههای موسیقی کودک رعایت شده است.
او افزود: سینمای کودک و نوجوان در ایران تقریبا از دهه ۴۰ با کارهای " کانون پرورش فکری کودک و نوجوان" شناخته میشود، این آثار غالبا متشکل از فیلمهای کوتاه بودند که بعدها فیلمهای بلند سینمایی هم به آنها پیوستند، به طور نمونه «سازدهنی»، یکی از فیلمهایی است که درباره کودک تولید شد؛ بنابراین اوج شکوفایی سینمای کودک و موسیقی فیلم کودک در آثار " کانون پرورش فکری کودک و نوجوان" بود که تا بعد از انقلاب تقریبا تا دهه ۷۰ ادامه داشت، ولی بیشتر تمرکز بر انیمیشنها بوده تا فیلمهای سینمایی کوتاه وبلند. آهنگسازانی که در این حوزه کار کردند، عموما تخصص ویژهای در موسیقی کودک داشتند، افرادی نظیر «فریبرز لاچینی»، «محمدرضا علیقلی» و «شیدا قرچه داغی». شناخت این افراد از موسیقی کودک بر اساس مولفههای فرهنگی کودکان و نوجوانان بوده است.
این موسیقی دان در ادامه گفت: طبیعی است بخشی از سینمای کودک متأثر از خصلتهای فرهنگی، اعم از زبان، خاستگاههای شنیداری و پرورش گوش کودک در دوره زندگی اوست. ما دوره درخشانی از موسیقی فیلم کودک و نوجوان را از دهه ۴۰ تا ۶۰ پشت سر گذاشتیم و آرام آرام از دهه ۷۰ به بعد شاهد رکود این حوزه مهم در سینما بودیم تا جایی که امروزه عملا چیزی به نام سینمای کودک وبه تبع آن موسیقی کودک نداریم و محدود کارهای موزیکالی که در این حوزه تولید شده به حدی درصد پایینی را به خود اختصاص دادهاند که نمیتوان از آنها به عنوان جریانی تأثیرگذار یاد کرد.

«ارجمند» در ادامه ضمن اشاره به این نکته که امروزه فناوری، تأثیرات سریع و زیادی بر تولیدات فرهنگی گذاشته است، افزود: این تحولات به حدی بوده که ما شگفت زده و مسحور شدهایم؛ در بیست ساله اخیر، مدیا و رسانههای جدید با رشدی شگفت انگیز پا به عرصه گذاشتهاند و ما علاوه بر تغییر در رفتارهای فردی شاهد تغییر سلائق و ذائقهها در شنیدن موسیقی و دیدن فیلم هم بودهایم. اگر از دهه ۱۰ تا ۴۰ چهل سال میگذشت تا یک نسل عوض میشد، این فاصله تغییر نسلها رفته به رفته کمتر شده و تقریبا الان به ازای هر سال یک تغییر نسل داریم، نسلی که باورها، ذائقه شنیداری و ذائقه فرهنگی را در برمیگیرد؛ بنابراین با این سرعت رشد و تغییرات نسل و حاکمیت مجازی که در دنیا اتفاق افتاده، طبیعی است که موسیقیهای فیلمهای قدیمی نظیر «دزد عروسکها» امروز جذابیتی برای نسل جدید نداشته باشد، اما این نسل جدید وقتی " هری پاتر" را نگاه میکند و یا نگاهش به دیو که در فرهنگ ما بار منفی دارد به سمت " شِرِک" میرود و تبدیل به شخصیتی فانتزی میشود، نشان میدهد که حتی پارادایمهای ما در حال تغییر است و به تبع آن همه خصائص فرهنگی تغییر میکند و موسیقی هم از اینها جدا نیست.
آهنگساز فیلم سینمایی خواب سفید تصریح کرد: به یاد دارم زمان کودکی ما تنها موسیقی مختص این سنین که از تلویزیون پخش میشد " چهار مضراب ماهور درویش خان" بود که با سنتور به عنوان آرم برنامه کودک اجرا میشد و بعدها در دهه ۶۰ ذائقه شنیداری کودکان با آرم برنامه کودک سرودهایی که در مدارس خوانده میشد و محدودیتهای موسیقیهایی که در دهه ۶۰ و ۷۰ از رادیو و تلویزیون پخش میشد و تنها منحصر به موسیقی کلاسیک و سنتی بود، شکل میگرفت، در آن دوره نشانی از موسیقیهای پاپ، راک، جاز و محلی و حتی فیوژن نبود و طبیعی است محدودیت منابع شنیداری، منجر به محدودیتهای سلائق شود؛ بنابراین معتقد هستم کسانی که در دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ در ایران دوره رشد خود را گذراندهاند، گوشهای بیماری دارند و به گفتمان متنوع موسیقایی عادت ندارند، افرادیکه ذائقه شنیداری شان در کودکی و نوجوانی شکل گرفته حاضر نیستند کمی فراتر بروند و سبک دیگری را تجربه کنند، زیرا این ذائقه به عنوان یک آبشخور اصلی شنیداری در حافظه آنها ثبت شده و حتی تبدیل به خاطره و نوستالژی شده است؛ بنابراین گذر از این قضیه برای آنها سخت است، اما نسل جدید فارغ از این حالات هستند و امروزه میتوانیم میلیونها ساعت موسیقی را در حافظه گوشی همراه مان داشته باشیم و بشنویم، اما آنچه در دهه ۶۰ میشنیدیم تنها شامل بیست نوار کاسِت و بیست ساعت موسیقی بود!
این موسیقی دان ادامه داد: به نظر میرسد انقلاب موسیقی الکترونیک در تغییر ذائقهها تأثیرگذار بوده است، بخشی از آن را میتوان در کارهای آقای لاچینی دید. نوع تنظیم و مواجهه با موسیقی در آثار او بسیار متفاوت از آثاری بوده که به طور مثال «شیدا قرچه داغی» خلق میکرده و یا آقایان «دهلوی» و «باغچه بان» نوشتهاند. به همین دلیل شخصیتی مثل «باغچه بان» که پرورش یافته یک مکتب موسیقایی غربی است، نتوانسته آثاری مورد طبع کودکان ارائه کند. اما به طور نمونه "مدرسه موشها" اثر «محمد رضا علیقلی» بعد از گذشت ۳۰ سال همچنان برای ما تازگی دارد و به همین صورت " خانه مادربزرگه" کار ارزشمند «بهرام دهقانیار».
او در پاسخ به این پرسش خبرنگار حوزه موسیقی " دیباچه" که استفاده از ظرفیتهای موسیقی بومی محلی در آثار مربوط به کودک از چه طریق امکان پذیر است و چطور میتوان علاوه بر بکارگیری جذابیتهای موسیقی غربی در تولید آثار این نوع از موسیقی را به خورد کودک و نوجوان داد؟ بیان کرد: ما در دنیایی به سر میبریم که اساسا دنیای پست مدرن است، دنیایی که بخشی از رفتارهای اجتماعی، سلائق و سبک زندگی را بر اساس یک دنیای مدرن پایه گذاری میکند، اما به هویت خود به نوعی وفادار است. این قضیه در تمامی شئونات زندگی و مواجه با موسیقیهای شنیداری هم به چشم میخورد؛ بنابراین در این دنیای پست مدرن ضروری است بخشی از این هویت فرهنگی را احیا کنیم. بخشی از این هویت در موسیقی کلاسیک و سنتی، بخشی در موسیقیهای محلی و مابقی در فرهنگهای شهری است؛ متلها، بازیهای کودکانه و ترانههای شهری از این جملهاند. طبیعی است برای ما خواندن و شنیدن ترانه شهری مانند " از قند و شکر ساختهام جوجه خروس" میتواند دستمایه خلق یک موسیقی زیبا باشد. کمااینکه به طور نمونه اجرای گروههایی که ترانه «خانه مادربزرگه» را بازخوانی کردند بازتابی مثبت به همراه داشته است.
مدیرکل اسبق دفتر موسیقی وزارت ارشاد افزود: معتقدم موسیقی محلی و سنتی ما این ظرفیت را دارد که تمها، ملودیها و ریتمها و سازهای آنها دستمایه خلق آثاری قرار بگیرد که مورد طبع کودکان و نوجوانان ما شوند. اما نه به صورت خالص و ساده، بلکه باید در قالبی جدید تنظیم شوند به صورتی که مورد پسند کودک نسل جدید واقع شود. به طور نمونه در موسیقی ایرانی دامنه فرکانسی اصوات بم خیلی کم است و صداهای بمی که کنترباس و گیتار بیس تولید میکنند، در سازهای ایرانی موجود نیستند، ما تنوع رنگ و اصطلاحا. صدایی سازهای غربی را که بسیار متنوع هستند، نداریم و همچنین درخشش رنگها که در سازهای غربی وجود دارد، در سازهای ما دیده نمیشود یعنی درخشندگی صدای فلوت در نی ایرانی وجود ندارد. لطافت و سادگی صدای ویولن در کمانچه شنیده نمیشود، تار نمیتواند با پیانو مقایسه شود چرا که پیانو سازی با دامنه اصوات و رنگهای صدایی متفاوت است که در طی تکامل خود بسیاری از ذائقهها را ارضا میکند. ما در تولید موسیقی کودک در سازهای ایرانی دچار کمبود و باید این خلاء را با ارکستراسیون و سازهای غیر ایرانی جبران کنیم.
او درخصوص اهمیت تولید آثار فرهنگی مختص گروه سنی کودک و نوجوان اظهار کرد: اصولا کار برای کودک و نوجوان یکی از سختترین کارهایی است که در آهنگسازی انجام میپذیرد، چون باید در عین سادگی چه در تنطیم و چه در ملودی برای قشری تولید موسیقی کنید که عموما خاطرهای از موسیقی ندارند، افراد معمولا از بیست سالگی به بعد با تعدادی موسیقی خاطره انگیز زندگی میکنند. کودکان این خاطره را ندارند و یا بسیار کم دارند، بنابراین ما باید برای آنها موسیقیهایی تولید کنیم که برای اولین بار میشنوند. شخصا هر زمان قرار است انیمیشن کودک کار کنم میدانم که یکی از سختترین پروژههای کاری را خواهم داشت.
این آهنگساز افزود: نکته بعدی شعر کودک است، وقتی موسیقی کودک با شعر ترکیب و تبدیل به ترانه میشود، کار ما سختتر میشود چرا که اصولا گوش کودک پذیرای فواصل پیچیده در موسیقی و ریتمهای پیچیده نیست و همیشه به دنبال سادگی است. چرا کودکان ما به موسیقی یک خواننده پاپ مثل "ساسی مانکن" علاقمند هستند! به این دلیل که مفاهیم اشعارش به روز، خیلی ساده و حتی هجو است. ملودیهای آثار او بسیار روان است به طوری که با یک بار شنیدن شما میتوانید آنها را تکرار کنید. کودکان هم گرایش به سادگی دارند و اگر ما نتوانیم این سادگی را در آثار مختص آنها وارد کنیم، طبیعی است به سراغ موسیقیهای پاپ روز میروند که معمولا در خانوادهها شنیده میشود. زمانی که در ماشین موسیقی مختص خودمان را میگذاریم به اینکه کودکمان هم نیاز دارد موسیقی مخصوص خود را بشنود بی توجهی میکنیم و اینجا مرز خطرناکی است در حالیکه که در کشورهای توسعه یافته از همان دوران جنینی گوش کودک به موسیقیهای مخصوصی عادت میکند؛ درواقع در سه سال اولیه رشد کودک، فرصت داریم گوش موسیقایی کودک را تقویت کنیم، اما بعید میدانم در خانوادههای ایرانی چنین بستههایی موجود باشد و دقت نظری در تولید و پخش موسیقی، برای کودک داشته باشیم. اساسا چنین بستههایی در بازار موسیقی هم موجود نیست و عملا مادران امروز هم کمتر لالایی میخوانند و در نتیجه ما با گوشهای آشفتهای در موسیقی مواجه هستیم و احیانا در سالهای بعدی هم با کج سلیقگی در شنیدار موسیقایی مواجه خواهیم بود.
'گفتگو از : اعظم صفایی
ازاینکه فرزندان خودرا به دیدن کارتون های خارجی تشویق میکنن که زبان خارجی یاد بگیرن باعث میشه فرهنگ آنهارا یاد گرفته ودرایران زندگی کردن سخت شود
باید تدبیری اندیش که کارتونهای ایرانی به زبانهای دیگر هم دردسرس فرزندان قرارگیرد
درود برشما خواهشن فرهنگ ایران که ازطریق موسبقی به راحتی می نوان به فرزندان منتقل کرد را نجات بدین